Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (1947 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Wir sind Freunde. U ما دوست های خوبی هستیم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Ein Freund in der Not ist ein wahrer Freund. U یک دوست در ضرورت یک دوست واقعی است.
Jedermanns Freund ist niemandes Freund. <proverb> U دوست هر کسی دوست هیچکس نیست.
Sind wir nicht gut dran? U ما خوش شانس هستیم. نه؟
Wir sind im Interessenkonflikt. U ما در برخورد منافع هستیم.
Historisch bedingt sind wir ... U از نظر تاریخی ما ... هستیم.
Wir sitzen alle in einem [im selben] Boot. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
Wir sind ganz zufrieden, so wie es ist. U اینطور که هست ما کاملا راضی هستیم.
Standort {m} U جایگاه [در نقشه شهر یا فرودگاه کجا هستیم]
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
Freund {m} U دوست یا [دوست پسر]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Wir sind fest davon überzeugt, dass Parteipolitik keinen Platz in der Außenpolitik hat. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
ein lieber Kerl U مرد خوبی
ein lieber Kerl U آدم خوبی
Ich fühle mich schlecht. O حس خوبی ندارم.
Wir beide werden ein gutes Team abgeben. U ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
Schönen Tag noch! U روز خوبی داشته باشی!
Gute Nummer ! U حقه [نمایش] خوبی بود!
Er führt nichts Gutes im Schilde. U قصد خوبی در نظر ندارد.
einen guten Draht zu Kindern haben U رابطه خوبی با بچه ها داشتن
Hallo, wie geht's? سلام خوبی؟ [اصطلاح روزمره]
ein mir gewogener Mensch U کیسی که با من میانه خوبی دارد
den [am] Ast absägen, auf dem man sitzt <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن [اصطلاح]
Schönen Feierabend! U روز خوبی داشته باشید! [بعد از کار]
Der Verkäufer machte uns einen guten Preis für das Auto. U فروشنده قیمت خوبی برای خودرو به ما داد.
Wir finden ihn alle sehr nett. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
Freund eines Freundes {m} U دوست یک دوست
Kamerad {m} U دوست
Florist {m} U گل دوست
Kumpel {m} U دوست
Kollege {m} U دوست
Bekannte {f} U دوست
Freund {m} U دوست
Gefährte U دوست
Er ist ein guter Regisseur, einem Vergleich mit Hitchcock hält er jedoch nicht stand. U او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
Geliebte {m} U دوست پسر
Duzfreund {m} U دوست صمیمی
Geliebte {f} U دوست دختر
Bücherfreund {m} U کتاب دوست
Eigenbrötler {m} U خلوت دوست
Formalist {m} U تشریفات دوست
Busenfreundin {f} U دوست صمیمی [زن]
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Lebensgefährtin U دوست دختر
Lebenspartner {m} U دوست پسر
Lebensgefährte {m} U دوست پسر
Altruist {m} U نوع دوست
Ein echter Freund. U یک دوست واقعی.
Mein guter Freund. U دوست خوب من.
Er ist ein Freund. U او یک دوست است.
Bücherwurm {m} U کتاب دوست
Bibliophile {f} U کتاب دوست
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
lieben U دوست داشتن
Busenfreund {m} U دوست صمیمی
Mein echter Freund. U دوست پسر من.
Mein echter Freund. U دوست واقعی من.
mögen U دوست داشتن
gefallen U دوست داشتن
Bücherliebhaber {m} U کتاب دوست
der Mord {m} an seinem Freund U قتل دوست او [مرد]
Das ist mein Freund. U این دوست من است.
eine Naschkatze sein U شیرینی دوست بودن
Möchtest du mit mir tanzen? U دوست داری با من برقصی؟
Chauvinist {m} U میهن دوست متعصب
Nur zu! U هر جور که دوست دارید!
Patrioten {pl} U وطن دوست ها [مرد]
Patriot {m} U وطن دوست [مرد]
gerne naschen U شیرینی دوست بودن
Hast du einen Freund? U دوست پسر داری؟
Ist er dein Freund? U او دوست پسر تو است؟
Hast du Freunde? U تو دوست [خوب] داری؟
Einen festen Freund haben. U یک دوست پسر داشتن.
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
Er ist mein Freund. U او دوست پسر من است.
ein Leckermaul sein U شیرینی دوست بودن
Chauvinistin {f} U میهن دوست متعصب
Mein Freund Heinz. U دوست پسر من هاینتس.
Mitwisser {m} U دوست مورد اعتماد
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
gute Freunde U دوست های صیمی
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
auf Jemanden [etwas] stehen <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
Jemanden [etwas] nicht mögen U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Jemanden [etwas] nicht leiden können U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Freund-Feind-Kennung {f} U تشخیص دوست یا دشمن [ارتش]
Atze {m} , {f} U دوست خوب [اصطلاح در برلین]
Ich mag keinen Kaffee. - Ich auch nicht. U من قهوه دوست ندارم. - من هم همینطور.
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Naschkatze {f} U آدم شیرینی دوست [شوخی]
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Ich würde gerne wissen, was mich in Zukunft erwartet. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Du bist mir ein feiner Freund! U تو واقعا دوست عالی هستی. [طنز ]
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
dicke Freunde <idiom> U دوست های صیمی [اصطلاح روزمره]
wie Pech und Schwefel zusammenhalten <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
Immer nur zu! U بفرما! [این کار را که دوست دارید بکنید]
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
dicke Freunde sein <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Sein Freund griff ihm unter die Arme. U دوست او بهش کمک کرد. [روحی مالی یا اجتماعی]
Wenn Sie möchten, kommen Sie hierher. Falls Sie aber nicht in der Lage sind, dann werde ich zu Ihnen kommen. اگر دوست دارید شما بیاید اگرنمیتوانید من میایم.
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Mit einem Freund entschuldigt sich Gott für die Verwandten. U با داشتن یک دوست [صمیمی] خدا برای خویشاوندان عذرخواهی می کند.
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Er ist ein Freund von mir. U او یکی از دوستهای من است. [او دوست من است.]
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
1من با خانواده تعطیلات خوبی داشتم
1تبدیل کردن بدی به خوبی
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2هر كاري دلت ميخواد بكن!
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
1ان میتونه فکر خوبی باشه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com